آمده بودیم تا برویم ! ولی نمی دانستیم که این رفتن چقدر باشکوه است ..
با شکوه ترین لحظه های زندگی من لحظه هایی بود که با عشق گذشت ..
عشق به شیمی و المپیاد و دوستان المپیادی و استادانی که با همه وجود کمک می کردند ..
به خدا من عاشق روزاییم که داشتم و هیچ وقت حسرت نمی خورم !
همین که تونستم این حس رو تجربه کنم به یه دنیا می ارزه !
همین که استادایی داشتم که عاشقانه دوسشون داشتم به یه دنیا می ارزه !
همین که تونستم خوب خوندن رو یاد بگیرم به یه دنیا می ارزه !
همین که تونستم دعا کردن رو در حد وحشتناک تجربه کنم به یه دنیا می ارزه !
همین که خدا رو با همه وجود باور کردم برام خیلی با ارزشه !
همیشه اینا شعار بود برا من ! ولی من الان اینا رو باور دارم ! با همه وجود ....
نمی تونم الان حالمو وصف کنم ...... سرشار از امیدم ! سرشار از عشق ....
من حس جدید رو دارم تجربه می کنم ..
به نظر من کسی که جنبه ی شکست نداره نمی تونه ادعای المپیادی بودن بکنه !
نمی دونم این پایان تلخه یا شیرین ..
هرچی هست زیباست ..
شاید تلخ هم نوعی شیرینیه ..
به هرحال ..
بدرود ..
این آهنگ الآن خیلی آرومم کرد .. یعنی آرومترم کرد !
سه شنبه شب 11:45
اینجا داره بارون شدیدی می باره .. تحملشو ندارم ... باید برم زیر بارون .. مثل همیشه !
باید برم ..